top of page

عهد عتیق | کتابهای انبیای صغیر

ناحوم

چیزهایی که باید بدانید

کتاب از کجا شروع می شود؟

این کتاب مدتی قبل از شکست ارتش بابل بر آشور آغاز می شود.

جاهایی که باید رفت

خداوند حسادت کرد

ناحوم ۱: ۱-۴

 

پاهای روی کوه می آمدند

ناحوم ۱: ۱۴-۱۵

 

نویسنده در مورد غار شیر گفت

ناحوم ۲: ۱۱-۱۳

 

خدا به نینوا لعنت داد

ناحوم ۳: ۱-۷

 

مردم شما پراکنده شدند

ناحوم ۳: ۱۸-۱۹

پایان کتاب کجاست؟

کتاب پس از سقوط شهر نینوا به پایان می رسد.

مردم برای دانستن

ناحوم

داستان ناحوم

ناحوم پیامبر بود*. او در یهودا زندگی می کرد. اما او در مورد شهر نینوا صحبت کرد. نینوا شهری در آشور بود. پر از افراد شرور بود. چند سال قبل، ارتش آنها با اسرائیل جنگید. حالا ارتش به یهودا می آمد.

مردم یهودا ترسیدند. اما ناهوم به آنها گفت که نگران نباشند. [۱] خدا به آنها کمک خواهد کرد. او ارتش دیگری می فرستاد. آن ارتش نینوا را متوقف خواهد کرد. [۲] خدا قوم خود را نجات خواهد داد.

 

ناهوم کتاب خود را مانند کسی که ترانه می نویسد نوشت. قسمت های زیادی در آهنگ وجود دارد. اما در اینجا چند مورد از چیزهایی است که ناهوم می خواست مردم درباره آنها آواز بخوانند. خدا کنترل داشت. خدا آشور را شکست خواهد داد. او مردم خود را نجات می داد. خدا جلوی دشمن آنها را می گرفت. آشور به هیچ تبدیل خواهد شد. آنها دیگر هرگز ملت بزرگی نخواهند بود.

 

ناهوم با استفاده از تصاویر کلمه نوشت. اما پیام واضح بود. قدرت خداوند بزرگ است هیچ دشمنی نمی تواند او را شکست دهد. او به قولی که به ابراهیم داده بود وفا خواهد کرد.

«هر که تو را نفرین کند، نفرین خواهم کرد.» [۳]

گاهی اوقات، دشمنان یهودا قوی بودند. به نظر می رسید که برنده می شوند. اما خدا داشت کار خودش را می کرد. او سر کار بود، حتی زمانی که مردمش نمی توانستند او را ببینند. قدرت او از قدرت ملت ها بیشتر بود.

 

خداوند از طریق تمام انبیای راستین سخن گفته است. اما همه آنها به اندازه ناهوم مستقیم صحبت نکردند. خود خدا مستقیماً از طریق ناحوم با نینوا صحبت کرد.

نینوا، من بر ضد تو هستم،

خداوند* را که بر همه حکمرانی می کند، خبر می دهد.

واگن های شما را با آتش خواهم سوزاند.

شیرهای جوان شما با شمشیر کشته خواهند شد.

من چیزی روی زمین برایت باقی نمی گذارم تا بگیری.

صدای کسانی که پیام های شما را می آورند

دیگر شنیده نخواهد شد.» [۴]

ناهوم دوباره داستان نینوا را گفت. او می خواست مطمئن شود که یهودا سخنان او را شنیده است. اگر خدا می توانست در نینوا قضاوت کند، می توانست هر کسی را قضاوت کند. هیچ ملتی نتوانست از دست خدا فرار کند. اگر خدا می توانست این قوم ستمکار را مجازات کند، می توانست با هر ملتی نیز چنین کند.

 

ناهوم بیش از یک داستان در مورد سقوط نینوا بود. ناحوم درباره خدای خود به یهودا می گفت. خداوند بر ملت ها حکومت می کرد. او صبور بود. [۵] او قدرتمند بود. او کسانی را که به سخنان او گوش نمی دادند نابود می کرد. اما، برای یهودا، او مکانی امن بود. در مواقع سختی می توانستند نزد او بیایند.

 

بخش های زیادی در کتاب وجود دارد. اما ناهوم در مورد سه ایده صحبت کرد. یکی، خدا صبر کرد. اما حسادت هم داشت.[۶] او از مردم خود در برابر دشمنان محافظت می کرد. دو، این خیلی بد بود که خدا را عصبانی کرد. چون خدا بر نینوا خشمگین بود، لشکری را بر ضد آنها فرستاد. او به همه کارهای بدی که انجام می‌دادند پایان می‌داد. آن ارتش آنها را شکست خواهد داد. همه کسانی که سقوط آنها را می دیدند وقتی نینوا را پایین آورد خوشحال می شدند. سه، خدا عادل بود و قدرت زیادی داشت. او تمام آنچه ساخته بود را کنترل کرد. او کوه ها و ابرها، طوفان ها و دریاها را کنترل می کرد. و «افراد مجرم را بدون تنبیه رها نمی‌کند.» [۷]

 

[۱] ناحوم ۱۵:۱

[۲] ناحوم ۲: ۳-۴

[۳] پیدایش ۳:۱۲

[۴] ناحوم ۱۳:۲

[۵] ناحوم ۱: ۳

[۶] ناحوم ۱: ۲

[۷] ناحوم ۱: ۳

The Old Testament | The Books of the Minor Prophets

bottom of page