top of page

عهد عتیق | کتابهای انبیای صغیر

حبقوق

چیزهایی که باید بدانید

کتاب از کجا شروع می شود؟

کتاب با اعتراض حبقوق آغاز می شود. این قبل از آمدن ارتش بابل به یهودا بود.

مکان هایی برای رفتن

حبقوق شکایت کرد

حبقوق۱: ۱-۴

 

خدا جواب داد

حبقوق ۱: ۵-۱۱

 

حبقوق دوباره شکایت کرد

حبقوق ۱: ۱۲-۱۷

 

عادل* با ایمان زندگی خواهد کرد*

حبقوق ۲: ۱-۴

 

حبقوق آواز خواند

حبقوق ۳: ۱۷-۱۹

پایان کتاب کجاست؟

این کتاب مدتی پس از این، قبل از اینکه بابل اورشلیم را ویران کند، به پایان می رسد.

مردم برای دانستن

حبقوق

داستان حبقوق

این کتاب با سخنان حبقوق نبی آغاز می شود. او به مردم یهودا نگاه کرد. و آنچه دید او را ناراحت کرد. او به اطراف نگاه کرد و دید که قوم خودش از خدا پیروی نمی کنند. آنها به سخنان خدا از پیامبران گوش ندادند*. آنها قانون خدا را رعایت نکردند. بسیاری از مردم به شیوه های شیطانی* عمل می کردند. پس حبقوق خدا را ندا داد. از خدا پرسید که چرا این اجازه را دادی؟ او می خواست بداند خدا چه زمانی کاری در این مورد انجام می دهد.

 

ما نمی دانیم که حبقوق چه دید. آیا این گناه * مردم خودش بود؟ یا این ظلم وحشتناک یک دشمن بیرونی بود؟ اما ما می دانیم که افرادی که می خواستند از خدا پیروی کنند به خوبی مورد توجه قرار نگرفتند. پس به خدا شکایت کرد. تا کی اجازه می دهید مردم خود رنج بکشند؟ تا کی به این افراد شرور اجازه می دهید کارهای بد انجام دهند قبل از اینکه آنها را متوقف کنید؟

 

خداوند فریاد حبقوق را قطع کرد و او را اجابت کرد. خداوند در واقع گفت: «کاری در حال انجام است که بسیاری با شنیدن آن باور نمی‌کنند». [۱] خدا از حبقوق خواست تا با دقت بیشتری به آنچه می‌دید نگاه کند. خدا از قبل سر کار بود. خدا در آن زمان کاری انجام می داد و در آینده نیز کاری انجام می داد. حتی زمانی که حبقوق نتوانست او را ببیند، خدا مشغول کار بود.

 

سپس خدا گفت که «کار» او چه خواهد بود. خدا اجازه نمی دهد گناه * مردم ادامه یابد. او می‌خواست لشکر بزرگ و وحشتناکی را بر ضد قوم حبقوق بفرستد. این راهی بود که او آنها را به خاطر شرارت*هایی که انجام داده بودند، قضاوت می کرد. [۲] اما حبقوق از شنیدن این خبر خوشحال نشد. ملتهای اطراف آنها از قوم یهودا بدتر بودند. چگونه خدا می‌توانست از قومی که شریرتر از یهودا بودند برای مجازات آنها استفاده کند؟

 

خدا جوابشو بهش گفت مردان شرور* و ملل قدرتمند می آمدند و می رفتند. اما خداوند مراقب بود که آنها مزد اعمال شریرانه خود را دریافت کنند. [۳] خدا زمانی تعیین کرده بود که با جلال بسیار* می آید و نجات*هایی را برای کسانی که به او اعتماد داشتند* به ارمغان می آورد. وقتی حبقوق این را شنید، نخواست منتظر زمان خدا بماند. او از خدا خواست که این کار را در روزگار خودش انجام دهد.

«ای خداوند، من از کار تو شگفت زده هستم. آنها را در روزگار ما بالا ببرید، در زمان ما آنها را بشناسید.» [۴]

حبقوق از خدا می خواست که در آن زمان عمل کند. اما پس از اینکه خدا با او صحبت کرد، او مایل بود که «صبورانه صبر کند» [۵]، زیرا خداوند قوت او بود. خدا شادی او بود. [۶] درس آخر کتاب برای قوم خدا است. آنها باید صبورانه منتظر خداوند باشند*. خدا در حال حاضر در کار است. مؤمنان* می توانند دست او را در حوادث مربوط به آنها ببینند. وظیفه آنها این است که منتظر زمان مقرر خدا باشند و از نجات او لذت ببرند*.

 

مانند بسیاری از سخنان پیامبران*، این پیامی برای مردم در روزگار حبقوق بود. اما این پیامی برای مردم در آینده نیز بود. لوقا از کلمات خدا در مورد حبقوق استفاده کرد. او گفت که این «کاری» که خدا انجام می‌داد، درباره آمدن مسیح* و مرگ او بر روی صلیب* نیز صحبت می‌کرد. [۷]

 

یکی از مهم ترین قسمت های کتاب در همین کلمات است. «عادلان* با ایمان زندگی خواهند کرد.» [۸] مردمی که برای خدا زندگی می‌کنند باید به او اعتماد کنند. نویسندگان عهد جدید* این را به خوبی درک کردند. به همین دلیل است که در نامه های خود از این آیه استفاده می کردند. [۹]

 

[۱] حبقوق ۱: ۵

[۲] حبقوق ۱: ۶-۱۲

[۳] حبقوق ۲: ۵-۱۹

[۴] حبقوق ۳: ۳-۱۵

[۵] حبقوق ۱۵:۳ ب

[۶] حبقوق ۱۸:۳

[۷] اعمال ۴۱:۱۳

[۸] حبقوق ۴:۲

[۹] به رومیان ۱۷:۱ مراجعه کنید. غلاطیان ۱۱:۳; عبرانیان ۸:۱۰

bottom of page