عهد جدید | اناجیل
لوقا
چیزهایی که باید بدانید
کتاب از کجا شروع می شود؟
لوقا با داستان هایی درباره چگونگی تولد یحیی باپتیست شروع می کند.
مکان هایی برای رفتن
عیسی یحیی تعمید دهنده را ملاقات کرد.
لوقا ۷: ۱۸-۳۵
عیسی داستان کشاورز را گفت.
لوقا ۸: ۱-۱۵
عیسی به ۵۰۰۰ نفر غذا داد.
لوقا ۹: ۱۰-۱۷
عیسی داستان چیزهای گمشده را گفت.
لوقا ۱۵
عیسی از مرگ زنده شد.
لوقا ۲۴
پایان کتاب کجاست؟
لوقا زمانی به پایان می رسد که عیسی شاگردان خود را ترک کرد تا به آسمان برود*.
مردم برای دانستن
عیسی
یوحنا
الیزابت
مريم
پطرس
داستان لوقا
لوقا شاگرد* عیسی بود. اما او یکی از حواریون عیسی * نبود. لوقا دوست پولس بود. او همچنین دوست بسیاری از مردان و زنانی بود که از عیسی پیروی می کردند. او احتمالاً یهودی * نبود. وقتی درباره عیسی داستان می گفتند، گوش می داد. او بسیاری از داستان های آنها را در این کتاب نوشته است.
او کتاب خود را نوشت تا به یکی از دوستانش درباره عیسی بگوید. او بسیاری از چیزهایی را که عیسی گفت در کتاب خود قرار داد. او درباره برخی از کارهایی که عیسی انجام داد نوشت. او قدم به قدم زندگی عیسی را طی کرد. او می خواست دوستش حقیقت عیسی را بداند. او می خواست که او نیز از عیسی پیروی کند.
کتاب لوقا یک انجیل است*. در اینجا داستان های زیادی در مورد عیسی خواهید یافت. لوقا بسیاری از تمثیل هایی را که عیسی بیان کرد در کتاب خود آورده است. او بیش از متی یا مرقس از آن تمثیل*ها در کتاب خود آورده است.
لوک دکتر بود. او در بسیاری از سفرهای پل با پل سفر کرد. لوقا همچنین کتاب اعمال رسولان را نوشت. او در مورد بسیاری از سفرهای خود با پل در آن کتاب گفت.
کلمات کلیدی در لوقا «پسر انسان» است. او این کلمات را تقریباً ۸۰ بار در کتاب خود آورده است.
لوقا با داستان یحیی باپتیست شروع کرد. یوحنا برای عیسی بسیار مهم بود. بنابراین لوقا در کتاب خود بارها درباره یحیی تعمید دهنده صحبت کرد. یوحنا پیامبری* بود که درست قبل از عیسی آمد. او به مردم گفت که خدا قرار است یک ناجی* بفرستد تا آنها را نجات دهد. او به آنها گفت که خدا را یاد کنید و از کارهای بدی که می کردند روی گردانید.
سپس لوقا داستان تولد عیسی را بیان کرد. این یک داستان بسیار مهم برای لوک بود. او جزئیات زیادی از این داستان را در کتاب خود آورده است.
لوقا فهرستی از اسامی را در کتاب خود درست مانند متی گنجاند. اما این لیست از خانواده مریم پیروی می کند. او نیز از خانواده پادشاه داوود بود. لوک این لیست را درج کرد تا دو چیز را بدانیم. اول اینکه عیسی پدر انسانی نداشت. او «پسر خدا» بود. [۱] دوم، عیسی پسری از خانواده داوود بود.
سپس به سراغ داستانهایی درباره جان رفت. خدا یوحنا را فرستاد تا راه را برای عیسی آماده کند. روزی یحیی عیسی را در رودخانه تعمید داد. پس از آن، عیسی شروع به صحبت در ملاء عام کرد. این همان چیزی است که لوک در قسمت بعدی کتابش در مورد آن صحبت کرد.
عیسی در آن روزها در یک مکان نمی ماند. او از جایی به مکان دیگر می رفت و با افراد مختلف صحبت می کرد. او با افرادی صحبت کرد که هیچ کس به آنها اهمیت نمی داد.
هنگامی که عیسی در سفر بود، داستان هایی را تعریف کرد. او بیماران را شفا داد. او به مردمی کمک می کرد که هیچ کس دیگری به آنها کمک نمی کرد. لوقا بسیاری از داستان های عیسی را در این کتاب آورده است. شما می توانید بیش از هر انجیل دیگری از این داستان ها در لوقا بخوانید.
عیسی با افراد زیادی ملاقات کرد. برخی از آنها به گفته او ایمان داشتند. یکی از سربازان از او خواست که خدمتکار بیمارش را دوباره خوب کند. او می دانست که عیسی می تواند این کار را انجام دهد. او گفت،
«فقط بگو تا بنده من شفا یابد». [۲]
لوقا می خواست مردم ببینند که عیسی پسر خداست. او پسری بود که خداوند به داوود وعده داده بود. فقط ناجی موعود خدا* میتوانست کاری را که عیسی انجام میداد انجام دهد.
پس از این، عیسی سفر خود را به اورشلیم آغاز کرد. [۳] او فوراً به آنجا نرفت. اما او برای آن سفر آماده می شد. او به دوستانش گفت که چرا باید به آنجا برود.
«پسر انسان به دست انسانها تسلیم خواهد شد»، [۴] و او «باید رنجهای بسیاری را متحمل شود و کشته شود و… زنده شود». [۵]
لوقا داستانهای زیادی را در مورد کارهایی که عیسی در طول راه انجام داد آورده است. او آنچه را که عیسی به دوستانش گفت گفت. یکی از چیزهایی که عیسی درباره آن صحبت کرد، پادشاهی * خدا بود. [۶] او به مردم گفت که آماده باشند. عضوی از پادشاهی خدا * گاهی اوقات می تواند خطرناک باشد. [۷] اعضای پادشاهی* نباید سعی کنند چیزهایی را برای خودشان بدست آورند. آنها باید به خدا کمک کنند. گاهی اوقات، خداوند از دیگران برای کمک به کسانی که به او خدمت می کنند استفاده می کند. [۸]
بسیاری از مردم به دنبال عیسی بودند. او به شاگردان خود گفت که در برابر خدا صادق و صادق باشند. به خدا توکل کن، نه به ثروت. پادشاهی* برای مغروران نبود، بلکه برای فروتنان بود. پادشاهی* برای ثروتمندان نبود، بلکه برای فقرا بود.
آخرین قسمت کتاب لوقا درباره آخرین روزهایی که عیسی بر روی زمین بود می گوید. او به اورشلیم رفت. بسیاری از مردم از دیدن او خوشحال شدند. اما فقط تعداد کمی از مردم می دانستند که عیسی واقعا کیست. او «پادشاهی بود که به نام خداوند می آید*». [۹] اما اکثر مردم آن را درک نکردند. [۱۰] این باعث گریه عیسی شد. او از اینکه مردم نمی دانستند او واقعاً کیست ناراحت بود. او همچنین غمگین بود زیرا خداوند آنها را قضاوت می کرد زیرا از او پیروی نکردند.
عیسی به معبد* رفت و چیزهای زیادی به مردم گفت. اما هر چه عیسی بیشتر می گفت، بیشتر از او متنفر می شدند.
چند روز قبل از مرگ عیسی با دوستانش غذای ویژه ای خورد. او به آنها گفت که قرار است دستگیر و کشته شود. او همچنین گفت که برای همه کسانی که از او پیروی می کنند، عهد جدیدی را شروع می کند. وقتی خونش را بریزد، عهد شروع می شد. [۱۱] او می میرد تا مردم بدانند آنچه پیامبران* فرمودند درست است. [۱۲]
یک شب یکی از دوستانش تصمیم گرفت از او دور شود. سربازان عیسی را دستگیر کردند. عده ای در مورد او دروغ گفتند. پس سربازان عیسی را با شلاق زدند. سپس او را روی صلیب گذاشتند. پس از چند ساعت، عیسی درگذشت.
اما این پایان داستان لوقا نبود. از برخی جهات، این تازه آغاز راه بود. پس از سه روز، عیسی دوباره برخاست. برگشت تا دوستانش را ببیند. به آنها گفت نترسید. او همیشه با آنها خواهد بود. و برای آنها کار داشت. قرار شد همه جا بروند و به مردم مژده بدهند.
[۱] لوقا ۳۸:۳; ۳۵:۱ را ببینید
[۲] لوقا ۷: ۱-۱۰
[۳] لوقا ۵۱:۹
[۴] لوقا ۴۴:۹
[۵] لوقا ۲۲:۹
[۶] لوقا ۹:۱۰
[۷] لوقا ۳:۱۰
[۸] لوقا ۴:۱۰-۱۶
[۹] لوقا ۳۸:۱۹
[۱۰] لوقا ۴۲:۱۹
[۱۱] لوقا ۱۰:۲۲
[۱۲] لوقا ۳۷:۲۲
[۱۲] لوقا ۲۲:۳۷