top of page

عهد عتیق | کتاب های تاریخ

چیزهایی که باید بدانید

کتاب از کجا شروع می شود؟

کتاب از جایی شروع می شود که دوم تواریخ به پایان می رسد. پادشاه ایران به مردم یهودا گفت که به سرزمین خود بازگردند.

جاهایی که باید رفت

مردم به سرزمین بازگشتند.

عزرا ۱: ۱-۵

 

مردم شروع به بازسازی معبد کردند*.

عزرا ۳: ۸-۱۳

 

معبد* تمام شد.

عزرا ۶: ۱۳-۱۸

 

عزرا دعا کرد.

عزرا ۹: ۱-۱۵

 

مردم توبه کردند*.

عزرا ۷:۱۰-۱۷

کتاب به کجا ختم می شود؟

کتاب پس از بازسازی معبد* و اطاعت مجدد از قانون خدا به پایان می رسد.

مردم برای دانستن

کوروش

زروبابل

عزرا

داستان عزرا

کتاب عزرا با سخنان پادشاه ایران آغاز می شود. او به مردم یهودا گفت که می توانند به سرزمین خود بروند. این همان چیزی بود که ارمیا نبی گفته بود اتفاق خواهد افتاد. [۱] او گفت که بابل اسرائیل* را از این سرزمین خواهد گرفت. آنها باید ۷۰ سال در آنجا زندگی کنند. سپس به سرزمین بازمی گشتند. عزرا داستان چگونگی بازگشت آنها را تعریف می کند.

 

کوروش به مردم گفت که می توانند به سرزمین بازگردند. پس مردی به نام زروبابل و کاهنی به نام یوشع آنها را رهبری کردند. گروه اول از خاندان یهودا و بنیامین بودند. اما کتاب به ما یادآوری می کند که فقط کوروش یا مردم نبودند که این کار را می کردند. خدا بود که این کار را می کرد. خداوند «قلب» کوروش را برانگیخت تا به یهودیان اجازه بازگشت بدهد. خدا «قلب» مردم را برانگیخت تا بخواهند بابل را ترک کنند و به سرزمین بازگردند. [۲] عزرا این داستان را اینگونه بیان کرد تا مردم به یاد داشته باشند که خداوند قدرتمند است. خداوند کسی است که کنترل دارد.

 

وقتی به زمین رسیدند، اولین کارشان تعمیر معبد* بود. به یاد داشته باشید که معبد * مرکز عبادت * مردم یهودا بود. بنابراین، وقتی مردم سنگ های زیرین آن ساختمان را گذاشتند، بسیار خوشحال شدند. آنها ایستادند تا خدا را برای کمک به آنها شکر کنند. [۳] اما همه خوشحال نبودند. بعضی ها گریه کردند. آنها از اینکه این معبد* به خوبی معبدی که سلیمان ساخته بود، ناراحت بودند. مردم خوشحال بودند که خدا به آنها کمک می کند، اما آنها هنوز چیزی بیشتر می خواستند.

 

اما ساختن معبد* آسان نبود. عده ای سعی کردند از ساخت و ساز آنها جلوگیری کنند. افراد دیگر سعی کردند آنها را بترسانند. بنابراین برای مدت کوتاهی ساخت و ساز را متوقف کردند. سپس پادشاه جدیدی بر ایران حکومت کرد. او در مورد مصیبت اورشلیم شنید. او تصمیم گرفت که کار دوباره شروع شود. پس از آن، مردم معبد را به پایان رساندند*. [۴]

 

به زودی کشیش های جدید در آنجا شروع به کار کردند. مواظب محراب بودند*. آنها به مردم کمک کردند تا خدا را پرستش کنند. مردم به یاد آوردند که چگونه خدا مدتها پیش آنها را از مصر بیرون آورده بود. پس با هم عید فصح را خوردند. این زمان شادی بزرگی برای مردم بود. اما مردم هنوز از تمام راههایی که موسی به آنها آموخته بود پیروی نکردند.

قسمت آخر کتاب داستان کشیشی به نام ازرا را روایت می کند. او از خاندان هارون بود. او قوانین موسی را می دانست و به مردم می آموخت. هنگامی که به یهودا بازگشت، آنها را فرا خواند تا از راه بد خود برگردند و به سوی خدا بازگردند. اما این کار آسانی نخواهد بود. مردم معبد را با دستان خود ساختند. اما دلشان هنوز خیلی از خدا دور بود.

 

وقتی مردم به معبد بازگشتند، آنچه را که موسی به آنها گفته بود به یاد آوردند. آنها می دانستند که از قوانینی که موسی به آنها داده است پیروی نمی کنند. رهبران نزد عزرا آمدند تا اعتراف کنند که چه می‌کردند. آنها می دانستند که خدا از شیوه های بد امت های نزدیکشان متنفر است. اما آنها همین کارها را می کردند. آنها از آن ملتها همسر داشتند. و آن همسران از خدا پیروی نکردند. آنها از خدایان دروغین پیروی کردند.

 

رهبران از این موضوع بسیار ناراحت بودند. آنها می دانستند که دارند اشتباه می کنند. و کشیش نیز این کارهای اشتباه را انجام داده بود.

 

عزرا چون این را شنید، لباس خود را پاره کرد. روی زانو افتاد. دستانش را به سوی خدا بلند کرد. و دعا کرد.

در اینجا بخشی از دعای عزرا است. [۵]

 

من پر از شرم هستم، خدای من. من به سختی می توانم به تو نگاه کنم و دعا کنم. دلیلش این است که گناهان ما بالای سرمان انباشته شده است. گناه ما* به آسمان می رسد. ما از آن پر شده ایم. از روزگار مردم ما که خیلی وقت پیش زندگی می کردند اینطور بوده است. پادشاهان کشورهای دیگر بسیاری از ما و پادشاهان و کشیشان را با شمشیرهای خود کشته اند. همه این اتفاقات برای ما افتاده است، زیرا ما گناهان زیادی انجام داده ایم. و اوضاع تا به امروز اینگونه است.

 

اما تو خداوند *خدای ما هستی. اکنون برای مدت کوتاهی لطف خود را به ما نشان دادی. دلیلش این است که شما به چند نفر از ما اجازه داده اید که اینجا بمانیم. معبد شما امید تازه ای به ما داده است. از ما روی گردان نشدی. شما به ما لطف داشتید. پادشاهان ایران آن را دیده اند. تو به ما جان تازه ای بخشیدی تا معبدت را تعمیر کنیم. تو به ما در یهودا و اورشلیم مکانی امن دادی.

 

تو خدای ما هستی بعد از این راهی که به ما برکت دادی چه بگوییم؟ ما از دستورات شما روی گردانیدیم. تو دستوراتت را به وسیله بندگانت پیامبران به ما دادی. گفتی: وارد زمین می شوی تا آن را از آن خود کنی. اعمال گناه آلود مردم آن. خداوند از همه اعمال آنها متنفر است. پس نگذارید دخترانتان با پسرانشان ازدواج کنند. و دخترانشان با پسران تو ازدواج نکنند. آنوقت قوی خواهی شد. چیزهای خوبی را که زمین تولید می کند خواهید خورد. و همه آن را به سهم فرزندان خود واگذار خواهید کرد.

 

«خداوندا، تو خدای اسرائیل هستی. تو مقدس هستی شما همیشه آنچه را که درست است انجام می دهید. امروز شما بسیاری از افراد خود را زنده گذاشته اید. اینجا هستیم با تمام گناه. تو گناه گناه ما را می بینی. چون گناه کرده‌ایم، یکی از ما نمی‌تواند جلوی شما بایستد.» [۶]

 

وقتی رهبران دعای عزرا را شنیدند، بسیار اندوهگین شدند. اما آنها می دانستند که باید چه کار کنند. آنها با ذکاوت موافقت کردند 

ح عزرا.[۷] بنابراین آنها شروع به تغییر روش خود کردند. به سوی خدا برگشتند. و از اعمال شیطانی امتهای نزدیک خود رویگردان شدند.

 

[۱] ارمیا ۲۵: ۸-۱۰

[۲] عزرا ۱: ۱-۵

[۳] عزرا ۳: ۱۰-۱۳

[۴] عزرا ۶: ۱۵-۱۸

[۵] عزرا ۹:۶-۱۵

[۶] عزرا ۶:۹-۱۵

[۷] عزرا ۱۲:۱۰

bottom of page