top of page

عهد عتیق | کتاب های تاریخ

استر

چیزهایی که باید بدانید

کتاب از کجا شروع می شود؟

کتاب با یک مهمانی که توسط پادشاه ایران برگزار شد* آغاز می شود.

مکان هایی برای رفتن

ملکه از رقصیدن خودداری کرد.

استر ۱۰:۱-۲۲

 

یک زیبایی سلطنتی ملکه شد.

استر ۱:۲-۱۸

 

استر پذیرفت که با پادشاه صحبت کند.

استر ۴: ۱-۱۷

 

نقشه هامان شکست خورد.

استر ۷: ۱-۱۰

 

استر مردم خود را نجات داد.

استر ۸: ۱-۱۴

کتاب به کجا ختم می شود؟

کتاب چند سال بعد به پایان می رسد. ماجرا در فارس اتفاق افتاد.

مردم برای دانستن

پادشاه

استر*

هامان*

وشتی*

مردخای*

داستان استر

استر داستان یک زن است. او یک یهودی بود.* نام او استر بود. یک پادشاه خارجی او را به کاخ خود برد. خدا به استر فرصت داد. او این شانس را داشت که جان مردمش را نجات دهد. به این ترتیب، داستان شبیه داستان‌های دیگر کتاب مقدس است.* [۱] همه این داستان‌ها نشان می‌دهند که چگونه خدا به قوم خود اهمیت می‌دهد. این کتاب می گوید که چگونه خدا همیشه در کار است. او همیشه می تواند از مردم خود محافظت کند.

 

یک چیز بسیار غیرعادی در مورد این کتاب وجود دارد. این داستان را منحصر به فرد می کند. در کتاب استر هرگز ذکری از خدا نمی شود. ما در هیچ جای داستان نام خدا را نمی خوانیم. اما ما می توانیم خدا را در حال کار در داستان ببینیم. نویسنده داستان را به گونه‌ای تعریف می‌کند که نشان می‌دهد همه چیز همانطور که آنها اتفاق افتاده‌اند، چون خداوند آنها را اینطور برنامه‌ریزی کرده است. ما در مورد چیزهای غیرعادی می خوانیم که اتفاق می افتد و می دانیم که خدا در کار بود. وقتی مردخای به استر گفت که او به دلیل مهمی ملکه شد، می‌دانیم که دلیل خدا این بوده است.

 

"چه کسی می داند جز اینکه شما برای چنین زمانی به مقام سلطنتی رسیده اید." [۲]

 

داستان با یک شام سلطنتی توسط خشایارشا پادشاه ایرانی شروع می شود.* ملکه او وشتی نام داشت. وقتی پادشاه به او گفت که به شام او بیاید و برای او برقصد، وشتی نپذیرفت. این امر شاه را بسیار عصبانی کرد. بنابراین تصمیم گرفت به دنبال یک ملکه جدید بگردد. او برای یافتن زیباترین زن روی زمین مسابقه داشت. وقتی مسابقه تمام شد، استر برنده شد. استر ملکه جدید شد. اما پادشاه نمی دانست که استر یهودی است.

 

استر دایی داشت. نام او مردخای بود. یک روز این دایی دچار مشکل شد. او در برابر یکی از مردان پادشاه به نام هامان تعظیم نکرد. این مرد خیلی عصبانی شد. او چنان عصبانی بود که تصمیم گرفت مردخای را آزار دهد. او متوجه شد که مردخای یهودی است. هامان آنقدر دیوانه بود که می خواست همه یهودیان ایران را بکشد.

 

هامان دوست شاه بود، از این رو از شاه خواست که به او کمک کند. او از شاه خواست تا قانون بنویسد. قانون جدید می گفت که همه یهودیان می توانند کشته شوند. به نظر می رسید که قوم خدا در مشکل واقعی بودند. اما این چیزی است که کتاب استر در مورد آن است. بقیه کتاب درباره این است که چگونه خدا نقشه هامان را متوقف کرد. خدا سر کار خواهد بود اما خدا از طریق افرادی که شجاعت کافی برای انجام کار درست را داشته باشند، کار خواهد کرد. و گاهی انجام کار درست می تواند خطرناک باشد. خدا از مردخای استفاده خواهد کرد. مردخای از استر خواست تا با پادشاه صحبت کند. خدا از ملکه جدید استفاده خواهد کرد. اما آنچه مردخای از او خواست انجام دهد یک خطر بود. اگر پادشاه را عصبانی می کرد، ممکن بود جان خود را از دست بدهد. اما اگر هیچ کاری نمی کرد، او نیز در خطر بود. بنابراین استر موافقت کرد.

 

داستان نشان می دهد که خداوند مراقب قوم خود است. در نهایت همه چیز برای هامان خوب پیش نرفت. پادشاه متوجه شد که او بد است. او را مجازات کرد. سپس، پادشاه به استر گوش داد و به نجات یهودیان از مرگ کمک کرد.

پس از نجات یهودیان، آنها تصمیم گرفتند یک غذای ویژه برگزار کنند. این مثل یک مهمانی بود تا نشان دهند که از نمردنشان خوشحال هستند. [۳] این اولین بار برای رویدادی مانند این بود. و مردم یهود هنوز هم این غذا را به یاد دارند.

در کتاب استر درس های زیادی وجود دارد. یکی از مهمترین آنها در سخن مردخای به استر است.

 

اگر اکنون ساکت بمانید، کمک و آزادی برای یهودیان از جای دیگری خواهد آمد. و چه کسی می داند، شاید شما برای چنین زمانی به عنوان ملکه انتخاب شده باشید.» [۴]

 

خدا برنامه داره او از تصمیمات انسانی به عنوان بخشی از برنامه خود استفاده می کند. وقتی تصمیم می گیریم از خدا اطاعت کنیم، او از ما به عنوان بخشی از برنامه خود استفاده می کند.

 

[۱] یوسف، موسی، دانیال و نحمیا

[۲] استر ۱۴:۴

[۳] استر ۲۰:۹-۲۸

[۴] استر ۱۴:۴

bottom of page